هنوز در سفرم (قسمت سوم و پایانی(
Лютий 9, 2008 at 3:20 pm Залишити коментар
هنوز در سفرم (قسمت سوم و پایانی(
تو همين حين صداي ناله ها و ضجه هاي الهه بلند شد – محسن كيرش رو فرستاده بود تو كون الهه -تا حالا خيلي دقت نكرده بودم – بابا چه كون رو فرمي داره الهه- واقعا يه لحظه دلم خواست همزمان هم نازنين رو بكنم و هم كون الهه رو -واي چه صحنه اي بود صحنه كون دادن الهه – كيرم داشت منفجر ميشد – فكر كنم با هر بار تلمبه زدن محسن كلي از آب استخر وارد كس و كون الهه ميشد – ولي نامرد بي وقفه و بدون توجه به ضجه هاي الهه ، همينطور داشت تو كونش تلمبه ميزد -الهه مدام تكرار ميكرد واي واي – پاره شدم – اعتراف ميكنم ديدن پاره شدن كون الهه
خيلي لذت داشت- منو نازنين هر دو مون داشتيم به اين صحنه نگاه ميكرديم كه نازنين گفت :من برم دستشويي و برگردم – گفتم چي كار داري ؟ حالا الان نرو – اونم يه نگاه همراه با تعجب به من كرد و خواست بره به سمت دستشويي حياط كه مانعش شدم
اونم رونهاشو به هم فشار داد و گفت الان ميريزه ها –
منم تو يه لحظه به ياد فانتزي واتر اسپورت افتادم – كه آرزو داشتم با ماه رويي بهشتي همچون نازنين يه بار تجربه كنم – حالا كور از خدا چي ميخواد؟ دو چشم بينا
دهنم رو نزديك چاك كسش كردم و شروع كردم به ليسيدن – با دستاش سرم رو به عقب روند و گفت بذار برم توالت وقتي برگشتم بخورش – منم با بي قيدي و شهوت گفتم هر كاري داري تو دهن من بكن!!!با تعجب گفت ديوونه شديا ساسان و سرم رو به عقب هل داد – منم كه از شهوت و دلهوره ديوونه شده بودم – گفتم بشاش تو دهنم – ميخوام با شاشت دوش بگيرم – ميخوام شاشت رو بخورم – اولش باورش نميشد ولي همينكه اصرار بي پايان و جدي منو ديد – انگار خودش هم راغب شد كه از بهشتش جوي شير و عسل معروف رو تو دهنم جاري كنه و من رو جزو اصحاب يمين قرار بده – يه كمي به پاهاش زاويه داد و به سمت پايين متمايل كرد تا چاك كسش وا بشه – در همين حين شروع كردم با زبونم به حالت استدعا و التماس لاي كسش رو كاويدن-ولي من دل تو دلم نبود – يه لافي از روي شهوت زده بودم و نمي دونستم چي
ميشه؟نكنه بزنه تو ذوقم؟ يا بپره تو گلوم و پس بزنمش؟ نكنه ضد حال بشه؟ولي وسوسه جاري شدن ادرار نازنين از لاي كسش و چوچولش تو دهنم ، چيزي نبود كه اين دلهوره ها بتونن حريفش بشن -تو همين افكار غرق بودم كه…………….يهو جاري شدن مايع گرمي رو تو دهنم حس كردم – با ولع تمام – همچون نوشيدن شير توسط طفل از پستان مادر – نوشيدم – هر بار كه دهنم پر ميشد -ما بقي صورتم رو نزديك ميكردم و غسل تعميد رو به جاي مياوردم و شاش تو دهنم رو قورت ميدام و دوباره دهان در برابر اين مائده بهشتي – كه حقيقتا از بهشت وجود نازنين جاري بود – ميگشودم – آرزو مي كردم كه اين لحظه رويايي هرگز به پايان نرسه – طعم متبوع و شور مزه اي تمام دهانم رو پر كرده بود – نزولات آسماني و بهشتي كس نازنين كه به پايان رسيد – شهوت من صد برابر شده بود – دائم به حالت سوال ميگفتم – نازنينم هر چي از اون تو مياد ماله دهنه منه؟ اونم كه بيش از من تحريك شده بود مدام سرم رو تو كسش فشار ميداد و پشت سر هم پاسخ
ميداد : آره آره آره – همش ماله توئه – آره همش ماله دهنه توئه
حالتي غير قابل تصور و توصيف داشتم – خودم رو تو معراج حس ميكردم – كه يهو يه بنده خدايي با الاغ از كنارم رد شد اون لحظه نشناختمش – ولي بعدا متوجه شدم كه……………بوده – نميدونم طبقه ششم بودم يا هفتم ……………. – !!!!
با چكيدن آخرين قطرات شاش نازنين تو دهنم به خودم اومدم
نازنين پشت سر هم اين جملات رو تكرار ميكرد -آره ، آره همش ماله دهنه توئه- فقط تو – كه يهو فكري از ذهنم گذشت و تو دلم خندم گرفت – كه نكنه يهو پريود بشه تو دهنم – بگه بفرما هر چي از اين تو مياد بيرون ماله دهنه توئه……
دهنم رو از كسش جدا كردم ومتوجه اطرافم شدم – محسن و الهه هم كه انگار كارشون تموم شده بود – همينطور چهارشاخ مونده بودن و ما رو نگاه ميكردن……
همينكه نگام به الهه و محسن افتاد يه جورايي خجالت كشيدم – سريع پريدم تو استخر و در حين پريدن هم نيت غسل جنابت ارتماسي كردم – تا آثار ادرار نازنين از سر و روم پاك بشه و حكم شرع رو هم به جا آورده باشم – نازنين هم همينطور كون لخت آروم وارد آب شد و سريع خارج شد – اومدم بيروم و رفتم به سمت نازنين – اومد تو آغوشم و دستش رو دور گردنم حلقه كرد وپاهاش رم گرفت بالا و به همين صورت رفتيم به سمت ويلا تا عشقبازي نيمه كارمون رو از سر بگيريم – همين طور خيس و آب چكان وارد ويلا كه شديم من دستم رو از زير باسن نازنين آزاد كردم تا بياد پايين – ولي انگار چيزي تو ذهنش بود كه امتناع كرد – و با مالوندن كسش به كيرم منو متوجه كرد كه مايله به صورت سر پايي – چاك كسش رو بگام – پس دوباره دستم رو به زير رونها و كون نازنين بردم و اوردش بالا – كيرمم كه انگار داراي رادار جهت ياب در زمينه سوراخه – به راحتي سر چاك كس نازنين قرار گرفت – اما دريغ و صد دريغ كه كس نازنين به هيچ عنوان آمادگي سكس نداشت و تماس آب با اون تمام ترشحات كسش رو از بين برده بود – گفتم بيا پايين نازتو بخورم – همينكه آب انداخت ميفرستم توش – اونم با پدر سوختگي گفت همينجوري خوبه – منم با شيطنت گفتم جر ميخوري ها – كه جواب منو داد كه اين ديگه مشكل منه!!
سر كيرم همچنان با چاك كسش -كه تو اون لحظه حاضر بودم واسش جون بدم – در تماس بود – يه كمي خودم رو به عقب مايل كردم تا تعادلمون به هم نخوره – و يكي از دستامو با آب دهنم خيس كردم و به سر كيرم ماليدم – و كيرم رو تا حدي به داخل كس نازنين هدايت كردم – ولي كارساز نبود – كسش بيش از اينها بايد خيس ميشد – اين دفعه از آب دهن نازنين استمداد جستم – ديدم نازنين هم بي قراره واسه گاييده شدن و جر خوردن – ديگه گفتم هر چه باداباد – يه خورده نازنين رو آزاد كردم تا با وزن خودش كيرم وارد بهشت موعود بشه – كيرم ذره ذره و به حالتي كه واقعا داشت كسش جر ميخورد راهش رو باز كرد و داخل شد – همينكه مقداري رفت تو – يهو با فشار كمرم وبيشتر با رها كردن نازنين – ته اين كوچه به ظاهر بن بست وا شد و كيرم تا دسته رفت توش – چنان دردي به اون كس بي همتاش وارد شد كه فكر كنم با تمام قدرت گردن منو گاز گرفت – و همراه با گاز گرفتن جيغ خفه اي هم -كه احتمالا ناشي از درد و لذت توامان بود -كشيد
ديگه به قول معروف راه باز بود و جاده دراز – رفت و آمد هاي كيرم تو كسش بي وقفه ادامه داشت – براي اينكه بيشتر لذت ببرم – با دستام كه زيره كون نازنين قلاب بود يه حالي هم به سوراخ تنگ كونش ميدادم –
با هر باري كه انگشتم ميرفت تو كونش يه گازي از شونه يا گردنم ميگرفت – اين كارش كه با نگاه متعجب و همراه با سوال من مواجه ميشد -فورا ميگفت حقته (يعني داره درد سوراخ كونش رو اينطوري تلافي ميكنه)پيش خودم گفتم ما رو ببين كه رو درخت كي يادگاري نوشتيم – ديگه رحم و مروت رو يكسره به كناري نهادم و با كير كلفتم – آوردم بلايي رو بر سر كسش كه آوردني بود – لحظه اي بعد ديدم داره به حالت ارگاسم ميرسه -با هر بار بالا و پايين رفتن صداي شلپ شلپ كسش رو كه توش تلمبه ميزدم ، ميشنيدم – چه آبي انداخته بود چاك كسش – اين صدا و صداي ناله هاي نازنين حسابي ديوونم كرده بود – اجازه دادم كاملا ارضا بشه – با فرو كردن ناخوناش تو بدنم و جيغ هاي پي در پي – تو بغلم ارضا شد – ولي رهاش نكردم – حس لذت بردنش تقريبا به اتمام رسيده بود ولي من بي وقفه تلمبه ميزدم – اولش يه كمي رفلكس الكي نشون داد تا به اصطلاح منم حال كنم و ارضا شم – ولي …… ولي مگه آب من به اين راحتي ها ميومد – درد
همراه با عذاب در تمام وجودش مستولي شده بود – ولي همچنان رو در واسي ميكرد و اعتراض نميكرد – يه بند تلمبه ميزدم تو چاك كس خوش استيل و صورتي رنگش – حس ميكردم واقعا كسش داره آش و لاش ميشه – اونم با حالتي كه ميشد به نهايت عذاب كشيدنش پي برد – مي گفت بيا، زود باش ،تو رو خدابيا – تمام ناخوناش رو تو تن من فرو كرده بود و لبش رو با گاز گرفتن هاي پي در پي كبود كرده بود – ديدم – آبم داره مياد – به شدت تلمبه زدن و گاييدن سوراخ كسش افزودم با رعشه اي كه به تنم مي افتاد – گفتم نازنينم دارم ميام – بخورش – آبم رو بخور – با سرعت و چالاكي كه در تصورم نمي گنجيد – از رو كيرم پريد پايين و كيرم رو گذاشت تو دهنش – و با حركت دست به اومدن آبم كمك كرد – آبم با جهشي فوق العاده – كه با لذتي باور نكردني و بي همانند توام بود – وارد دهنش شد – آخ – خدايا چه حال خوبي دارم – خدايا اين حال رو از من نگير – انگار جمع كثيري در تاييد دعاي من آمين گفتند!!! – بايد به احاديث و روايات مراجعه كنم ببينم اينا ديگه كي بودن؟
خلاصه – نازنين همچون پرنده زخمي خودش رو به روي تختخواب كشوند – با كرختي مفرط و يه حالت خلسه خاص كه هنوز توام با لذت بود – رفتم كنارش كه از لذتي كه براي من بوجود آورده تشكر كنم و دست تفقدي هم به سر و روش بكشم – (به هر حال بعد از دو سه بار معاشقه – اولين بار بود كه تقريبا با هم ارضا ميشديم)- و غرق بوسش كنم – يه نگاهي به ساعت كردمو ديدم حدود پنج عصره– رفتم و كنارش خوابيدم
آآآآآآآآآخ خ خ خ خ خ – جانممممممم – بهترينه من – عزيز ترينم – عمرم – نفسم – مونس و همدمم
داشت به آرومي اشك ميريخت – به خدا دنيا بر سرم خراب شد – دستش رو گذاشته بود تو لاپاش و پاهاش رو محكم به هم فشار ميداد – شير فهم شدم كه ادامه سكس بعد از ارضا شدن نازنين – شديدا باعث آزار و اذيت و ايجاد درد در قسمت مهبلش شده – خرابه خراب و منزجر از رفتارم و خود خواهيم- ملتمسانه شروع كردم گونه و پيشونيش رو بوسيدم – مني كه ميخواستم از وجودم، نازنين نهايت لذت رو ببره وبعدش از ارضا شدن و لذت بردن نازنين ، منم به اوج لذت جنسي نايل بشم – حالا تبديل شده بودم به فرشته عذابش و سوهان روحش – به والله كه نمي دونستم چي كار كنم – كاملا مستاصل شده بوده – اومدم كنارش و آروم تو گوشش زمزمه كردم كه – به خداوندي خدا ،فكر نمي كردم تا اين حد باعث آزارت بشم – نازنينم – بهترينم الهي قربونت برم – دور سرت بگردم – بلا گردونت بشم – به خدا غلط كردم – خود خواهي كردم – تو رو خدا گريه نكن – الهي بميرم و چشماي نازنينه تو رو گريان و اشكبار نبينم- عمرم – عسلم – به خدا با هر
اشكت هستيه منو به آتيش مي كشي و سالي از عمرم رو بر باد ميدي – نكن – اين كار و با من نكن( دوستان و همراهان ممكنه به من نسبت هاي عجيب و غريب بدن – ولي شايد نتونين بفهمين – كه با چنين كرشمه و غمزه و غمازه اي كه– نازنين- بر دلم بنهاده بود داغ تازه اي – نازنين رو مي پرستيدم – عاشقانه و ديوانه وار مي پرستيدمش – و طاقت هر چيزي رو داشتم – جز گريه و دلخوري نازنين -( اين فرشته و حوري بهشتي) – رو از خودم ) حس عجيبي نسبت به اين اسطوره سكس و عشق در من وجود داشت – يه حس سرسپردگي (به معناي خوبش ) و دلباختگي و كرنش در مقابل زيبايي روحش، تو ذره ذره وجودم جريان داشت
هزاران بوسه بر اندام بهشتيش نثار كردم – خصوصا به ورودي اصلي بهشتش – تنها آرزو و خواستم اين بود ، مورد عفو درگاه بخشايشش قرار بگيرم – كه حس ميكردم در مورد من – ديوار بخشايشش چنان بلنده كه كمتر گناهي وجود داره كه ممكنه از من سر بزنه كه از اون بلند تر باشه – ولي با تمام اين احوال سخت نگران بودم – گفتارم چنان پريشان بود كه بيشتر شباهت ميبرد به هذيانهاي بيمار تب دار – ولي ابايي نداشتم از گفتن هر چيزي كه باعث شه نازنينم گوشه چشمي به من بيندازه و از سر تقصيراتم بگذره – دوستان زبان از بازگو كردن اون احوال بي نهايت قاصره و كلام الكنه – به قول حضرت خداوندگار مولانا : چون قلم اندر نوشتن مي شتافت / چون به عشق آمد قلم در خود شكافت – عزيزانم حال عجيبي دارم – ناخودآگاه دست به دعا و استعاذه به درگاه خداوند برداشتم – و چه زود در اون لحظاتي كه غوغايي در دلم بر پا بود جواب
داد – خدايا ايمني از تو – مهابت هم ز تو – دعا از تو – اجابت هم ز تو – بار خدايا اين دل به ظاهر كوچيك و به واقع دريايي نازنين رو كه ناخواسته از كردار من متلاطم شده – آرامش دوباره ببخش – اين افكار و گفتار در ذهنم تداعي شد و بي اختيار تمام تن و وجود نازنين رو غرق بوسه كردم – ناگهان بيتي از ذهنم گذشت كه : تو نگو ما را بدان شه بار نيست / با كريمان كارها دشوار نيست – با قوت قلبي كه تكرار اين بيت به من داد – دهانم رو به گوش نازنينم نزديك كردم گفتم: نكنه از فراق تلخ گويي تو سخن/ هر چه ميخواهي كن ، ليكن آن مكن – پس يا ببخش يا سر ببر من را چو ميش – هر طوري كه دلت ميخواد تلافي كن – و منو از درگاهت نرون كه گر تو براني به كه روي آورم؟
حال زار و نذاري داشتم – مستقيم تو چشماش نگاه كردمو گفتم من حاضرم واسه هر مكافاتي – آاااااااااااااخ خ خ خ ح – با چشمان نمناكي كه ميشد هنوز برق عشق و علاقه رو توش خوند – نگاهي به من كرد كه بند دلم پاره شد و آروم بوسه اي بر روي لبم نهاد – آفرينها بر تو بادا اي خدا/بنده خود را ز غم كردي جدا – بي اختيار اشك شوق مي ريختم – به دست و پاي نازنين افتادمو – بهترين و بهترين و بهترين الفاظي رو كه يك انسان ميتونه نثار يه انسان ( كه نه فرشته – نه نه نه خيلي از فرشته پاك تر و والاتر )ديگه بكنه – نثارش كردم – چه حالي داشتم – اين كه نگاشتم يك از هزار آن چيزي كه بر من رفت، نبود
در دل حسرت بردم بر مردي كه شب هنگام در كنار و هم آغوش نازنين . همبسترش باشه و با استشمام شميم نفسهاش به خواب بره – و وقتي كه صبح گاهان از مرگ كاذب برميخيزه و صور اسرافيل روزانه دميده ميشه – اولين چيزي كه نگاهش رو نوازش ميده صورت همچون گلبرگ نازنين باشه
چشمام رو باز كردم – گيج و منگ بودم – عطر نفسهاي نازنين كه تو آغوشم بود بينيم رو نوازش ميداد – ساعت رو نگاه كردم – ديدم دقيقا نه و نيمه شبه – اوه، چهار پنج ساعتي خواب بوديم – واي خدايا چه خواب آشفته اي ديدم – ولي نه!! كشيدن ناز اين آتيش پاره حتي تو خواب هم لذت بخشه – باور كنين – اگه لذت اين خواب بيشتر از معاشقه هاي واقعي مون نباشه – حقيقتا كمتر هم نيست – نگاهم رو به سمت صورت نازنين چرخوندم و بوسه آرومي، كه همه احساساتم رو در اون جمع كرده بودم – بر روي لبهاش – همون لبهايي كه شبيه غنچه نيمه شكفته گل بود – نهادم و در دل تكرار كردم – نازنينم – ديوونه – ديوونتم
پایان
Entry filed under: دختر خوشگل سکسی سکس عکس کوس کس فیلم.
Trackback this post | Subscribe to the comments via RSS Feed